مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد بعد از پـدر پشت و پـناهِ عـمّه زینب شد آتش کشیدند و به غارت رفت هرچه بود بسکه هـجـوم آورده؛ خـیمه نامرتّب شد روز دهم با رأسِ بر نیزه به پایان یافت قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد مـیدیـد عـمّـه در شـلـوغـیِ سـرِ بـازار با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت با خـطـبۀ جـانـانهاش نـاجـیِ مـذهب شد سیسال گریه کرد هر جا آب را میدید تا که به « سـیـدّالـبُکـا» آقـا مـلـقّـب شد! |